رابطه دين و سياست (2)

۱ بازديد

به نام هستي بخش - بهروز فرهاديان 1376 - bfarhadian96@gmail.com

 

 

رابطه دين و سياست (2)

رفتارهاي سياسي ، اجتماعي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم همچون مبارزه با برده داري ، سلب امتيازات قومي و نژادي ، نفي زياده خواهي هاي قريش ، فرمان به هجرت به حبشه و مدينه ، نبردهاي متعدد با كفار و مشركين قريش ، مبارزه با يهوديان مدينه ، نامه به سران امپراتوري هاي جهان و برخي كشورها و از همه مهمتر اعلام جانشيني و خلافت امام علي بن ابيطالب عليهم السلام ـ از «يوم الانذار» تا «غدير خم» ـ تفسيري شايسته غير از لزوم تشكيل حكومت اسلامي نخواهند يافت .

اگر دين اسلام ، ديني جدا از سياست بود و فقط علوّ شخصيت فردي و تعالي درون را انگيزه دعوت انبياء مي دانست ، چرا شخص پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و سلم اولين نافي اين عقيده شد ؟ وقتي آن بزرگوار به عنوان نمونه و الگوي انسان كامل و تجسم آرمان هاي دين الهي ، حكومتي بر مبناي ارزش هاي ديني پايه گذاري كرد ، مطمئن ترين دليل بر پيوند ناگسستني دين و سياست را اعلام داشت .

خط مشي پيشوايان معصوم عليهم السلام در به رسميت نشناختن حكومت هاي غاصب ، مبارزه با فقر و تبعيض ، جنگ با مرتدين و مشركين و منافقين و مرتجعين ، تحمل زندان ها و شكنجه ها و تشكيل گروه هاي مخفي دليل ديگري است . امام علي عليه السلام در پذيرش حكومت ظاهري ، به خواست مردم و عهد خداوند از علما به راضي نشدن به سيري ظالم و گرسنه بودن مظلوم استناد فرمودند : «أَما وَالّذٍي فَلَقُ الْحُبه ، وَ بُرُأَ النَّسُمُهُ ، لَوً لَا حْضُورُ الْحاضٍرِ ، وَ قٍيامُ الْحْجُهٍ بِوْجْودِ النَّاصٍرِ ، وَ مُا أَخَذَ اللهُ عُلَي الْعْلَمُاءِ ألَا يْقَارُّوا عُلَي كٍظَّهٍ ظَالٍم ، وَ لَا سُغَبِ مُظْلُومٍ ، لَأَلْقَيًتُ حُبًلَهُا عُلَي غَارِبِهُا»9

اميرالمومنين علي عليه السلام وظيفۀ رهبر را در برابر مردم ، نصيحت كردن ، غنيمت دادن و تأمين حقوق و آموزش معارف ديني و تربيت كردن و وظيفۀ مردم را در برابر رهبر ، وفاداري و ايستادگي بر بيعت و دوستي در نهان و آشكار و اجابت كردن به وقت دعوت و طاعت به وقت فرمان مي داند . اين وظايف متقابل ، دعوت مسلمين به حضور در مسايل سياسي و مملكت داري است تا رشد و سلامت جامعه ممكن گشته و مردم به حقوق خويش دست يابند . امام علي عليه السلام مي فرمايد :

«ايها الناس ان لي عليكم حقا ، و لكم علي حق ، فاما حقكم علي فالنصيحه لكم ، و توفير فيئكم عليكم ، و تعليمكم كيلا تجهلوا ، و تأديبكم كيما تعلموا . و اما حقي عليكم فالوفاء بالبيعه ، و النصيحه في المشهد و المغيب ، و الاجابه حين ادعوكم ، و الطاعه حين امركم .»10

چون مسلمانان بر خلاف دستورات دين ، مطيع حكمرانان ظالم و حيله گر شدند و دين در دست سياستمداران نابكار افتاد ، امام حسين عليه السلام به پا خاست و خويش و خويشاوندان را فداي اصلاح امت جدش كرد . امام حسين عليه السلام در وصيت به برادرش محمد بن حنفيه نوشت :

«و اني لم اخرج اشرا ، و لا بطرا ، و لا مفسدا ، و لا ظالما ، و انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي ، اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر ، و اسير بسيره جدي و ابي علي بن ابي طالب »11 .

آن پرچم سرخي كه در كربلا بر افراشته شد ، نشاني از پيوند پايدار دين با سياست دارد .

اگر ائمۀ معصوم عليهم السلام ، سير در باطن و عبادت و اطاعت خداوند را بي حضور در اجتماع و بي توجه به مشكلات مسلمين از آموزه هاي ديني مي دانستند و يا دين را صراطي فردي و غير سياسي تعريف مي كردند و براي حكومت و حكمراني به دنبال صرف دستاوردهاي عقلي و تجارب بشري مي رفتند ، خط روشن و مستقيم آنها در مبارزات سياسي بر مبناي الگوها و معيارهاي ديني و نفي حكومت هاي غاصب و به رسميت نشناختن حكومت هاي غير ذيني يا مبارزه با دينداران منحرف به وجود نمي آمد .

اعتقاد به وجود امام غائب عليه السلام و منجي بشريت و عدالت گستري كه پس از ظهور بر ظالمين و بدكاران مي خروشد و بنيان بي عدالتي ها و ستم ها را فرو مي ريزد ، ناب ترين و شفاف ترين انديشۀ سياسي برگرفته از تعاليم وحياني است . با چنين تفكري ، شيعيان در طول تاريخ ، آوارگي و حبس و تهديد و قتل را پذيرفتند اما حكومت هاي غاصب را به رسميت نشناختند . با چنين پيشينه اي عجب نيست كساني از مسلمين ، دين اسلام را جدا از سياست بدانند ؟

آنگاه كه معارف نازله بر انبياء الهي از حضرت آدم عليه السلام تا حضرت خاتم صلي الله عليه و آله و سلم ، "اسلام" ناميده شود12 و مبارزه با سركشان و طغيانگران عليه برگزيدگان خداوند و برقراري قسط از وظايف مشترك پيامبران آسماني باشد13 ، سياسي بودن دين ، جلوه اي خاص مي يابد .

انديشه هاي متنوع سياسي در ميان مسلمين و كوشش آنان در جهت دستيابي به حكومتي در خور كه حافظ دين و حقوق مسلمين باشد ، قابل توجه و شايسته بررسي است . اختلاف شيعيان با اهل سنت در مسئله امامت و رهبري و ويژگيهاي امام بحث ديگري است . با وجود اين اختلاف ، مسلمين در اصل دخالت دين در سياست اشتراك نظر دارند . نگاهي گذرا به نظريات سياسي معارف مسلمانان حضور تفكرات ديني را در عرصه سياست آشكار مي كند .

"جاحظ معتزلي" ، سرپيچي از اطاعت حاكم خيره سر و بي تفاوت در برابر حقوق مردم را ، حق مسلمانان مي داند تا آنجا كه مي گويد مسلمانان بايد چنان حاكمي را سرنگون كنند14. "اخوان الصفا" در رسائل خود نوشتند :"بدان كه همه امت اسلام معتقدند كه بايد امامي باشد ، تا پس از پيغمبر ، خليفه او در ميان امتش باشد . و اين به چند منظور است ، يكي آنكه حافظ شريعت و زنده كننده سنت و آمر به معروف و ناهي از منكر باشد، و امت از رأي او پيروي كند ."15

اخوان الصفا درباره ويژگي ها و وظايف "ملك" معتقد بودند :"نخستين خصلت ملك اخذ بيعت است از اتباع، و ترتيب مراتب خاص وعام و گردآوري خراج و عشر جزيه ، و پرداختن ارزاق سپاهيان و حواشي ، و حفظ ثغور و نگهداري مملكت ، و قبول صلح و سازش و هدايا از ملوك و روسا براي تأليف قلوب و ايجادالفت وآنچه ازين گونه خصال ميان رؤسا و ملوك معمول باشد .16

ماوردي شافعي وظيفه حاكم را پاسداري از دين و مسلمانان مي داند . او مي نويسد :

"خداوند متعال براي امت رهبر تعيين كرد تا جانشين پيامبر و حافظ ملت (آئين) باشد و "سياست" را به او واگذارد تا تصميم گيري براي جامعه بر پايه دين خدا و نظريه اي در خور پيروي ، انجام شود ."17

به نظر "ابو حامد محمد غزالي شافعي" ، ولايت داشتن كار بزرگيست ، و خلافت حق است در زمين چون بر سبيل عدل بود و چون از عدل و شفقت خالي بود خلافت ابليس بود لعنة الله كه هيچ سبب فساد عظيم تر از ظالم والي نيست ."18

غزالي مي گويد : "چون كسي حق اين نشناسد و بظلم و هوي و شهوت راندن مشغول باشد، معلوم بود كه مستحق سخط گردد."19

او ده قاعده را بيان كرد تا حاكم بر طريق عدل بماند.20

"نجم رازي اشعري" مي نويسد :"بدانك سلطنت خلافت و نيابت حق تعالي است در زمين"21

وي از آيه 26 سوره "ص" ده حكم را استنساخ مي كند تا ملوك بر اساس آنها حكومت و دادگري كنند .22

"فضل الله روزبهان شافعي" ،جامعه بشري را نيازمند فرد عادلي مي داند تا احكام دين را اجرا و عدالت را بر قرار نمايد . در طرح سياسي فضل الله جايگاه هر يك از رهبران و مقامات مانند سلطان ، وزير ، شيخ الاسلام، امير ، مفتي ، محتسب ،عسس ، والي ، ظالم ، عاشر ، حافظان ثغور ، عاملين زكات و عريف تعريف شده است . وظايف سلطان از نظر فضل الله روزبهان عبارتند از :"حافظ دين ، انفاذ حكم ميان جماعتي كه اختلاف دارند ، دفع دشمنان اسلام ، جمع آوري في و صدقات و خمس غنايم ، عطاي مستحق از بيت المال ، سپردن امور به مردمان امين از وزراء و امرا و قضات ، پي گيري و نظارت بر امور و تفحص اموال طرائف ."23

"فخر رازي اشعري" بر پادشاهان واجب مي داند كه از علماء دين اطاعت كنند .24

"قطب الدين شيرازي" درباره علما و پادشاهان مي نويسد: "امر پادشاه به حكم وسياست بود ، و امر عالم به حكم قلم و فتوي ، و اين هر دو به يكديگر بازبسته اند . از آن روي كه تا فتوي اهل علم نباشد ، پادشاه سياست نتواند كرد و تا سياست پادشاه نباشد ، فتواي اهل علم بنفاذ نرسد ."25

"ابي تيميه حنبلي" با عقيده به جدايي ناپذيري دين از سياست ، وظيفه حاكم را مصرف اموال حكومتي در راه خدا مي داند تا دين حفظ شود و امور مسلمين اصلاح گردد .26

علماء شيعه با توجه به ديدگاه شيعيان درباره امامت و خلافت ، به صراحت شئوني از حكومت را در دوران غيبت به فقها نسبت داده اند . "محقق حلي" جاري كردن حدود را در زمان غيبت از آن فقها مي داند و بر مردم واجب مي شمارد فقها را ياري كنند . "و قيل يجوز للفقهاء العارفين اقامه الحدود ، في حال غيبة الامام ، كما لهم الحكم بين الناس ، مع الامن من ضرر سلطان الوقت . و يجب علي الناس مساعدتهم علي ذالك .27

در كتاب القضاء مي نويسد :"و مع عدم الامام ، ينفذ قضاء الفقيه من فقها اهل البيت "عليهم السلام" ، الجامع لصفات . . .28

"علامه حلي" در دوران غيبت ياري دادن فقها را براي اجراي حدود بر مردم واجب مي كند . "و للفقهاء اقامتها حال الغيبه مع الامن و يجب علي الناس مساعدتهم"29

شهيد اول علاوه بر جايز دانستن اقامه حدود در زمان غيبت به وسيله فقها بر مردم واجب مي شمارد در مرافعات و جدالهابه فقها رجوع كنند و رد كننده فقها را گناهكاران مي داند : "و يجوز الفقهاء حال الغيبه اقامه الحدود مع الامن . . . و يجب الترافع اليهم و يأثم الراد عليهم ."30 رجوع كنندگان به قضات دستگاه جور را نيز گناهكار مي شمارد . "و في الغيبه ينفذ قضاءالفقيه الجامع الشرائط الافتاء ، فمن عدل عنهالي قضا، الجور كان عاصيا"31

متون فقهي و حديثي شيعه از جمله اصول كافي ، وسائل الشيعه ، جواهرالكلام و بحارالانوار مملو از مسائل سياسي و اجتماعي است . با وجود چنين ذخاير گرانبهايي ، از گذشته هايي نه چندان دور ، محصور كردن مباحث ديني زمينه مساعدي براي پذيرش جدايي دين از سياست فراهم آورد . گرچه آن عقيده نيز معلول عواملي چون به ثمر نرسيدن مبارزات شيعيان در دوران سلاطين اموي و عباسي ، تبليغ رسمي و درباري و حكام خيره سر بوده باشد .

روشنفكران ديني هم با نداشتن امكانات تبليغي و وسيع نبودن پايگاه مردمي و داشتن نوعي زبان تخصصي در كنار ديگر عوامل ، قادر نبودند در سطحي وسيع انديشه هاي سياسي بر گرفته از تعاليم وحي را رواج دهند . حضرت امام خميني (ره) در تاريخ شيعه تنها فقيهي است كه توانست با بهره گيري صحيح و سنجيده از امكانات ، تشكيل حكومت را در عصر غيبت ، عينيت بخشد و مباحث متروكه يا مغفوله را به صحنه پر شور و شعور اجتماع بكشاند . تأسيس نظام جمهوري اسلامي نه تنها در ايران كه در جهان متفكرين و مردم بسياري را متوجه آموزه هاي ديني كرد . با اين روند ، سر بر آوردن پرسش هاي متعدد و شكل گيري شبهات ، امري قابل انتظار بود . در جهاني كه فرهنگ سياست بي ديانت حاكميت دارد ، ايجاد شبهه و مأيوس كردن مردم از حكومت ديني ، از مسائل بي نياز از دليل است . بر معتقدين به تشكيل حكومت اسلامي است كه با كنكاش در متون ديني ، دلايل و ضرورت تشكيل حكومت اسلامي را ارائه داده و با پاسخگويي به پرسشها و شبهات ، حس خودباوري و باور به توانايي حكومت ديني را اداره امور و رفع مشكلات مردم و تأمين امنيت و آرامش زنده و پايدار نگه دارند .

همچنانكه شبهه آفريني متوقف نمي شود ، طرح و تحقيق و گفتگو درباره لزوم تشكيل حكومت اسلامي نيز نبايد متوقف شود . محصور كردن مباحث سياسي و بررسي حكومت ديني به حوزه هاي علميه و يا قشري خاص از جامعه ، از آفاتي است كه صدمات جبران ناپذيري بر فرهنگ عمومي وارد مي كند و جامعه را در برابر شبهات و القائات بيگانگان آسيب پذير خواهد ساخت .

در هر حال ، قائل شدن به جدايي دين از سياست ، همسو با تعاليم اسلامي نيست .رواج اين تفكر در قرون اخير در ميان مسلمانان علاوه بر دلايل پيشين ، به جهت نفوذ انديشه هاي سياسي زائيده فرهنگ مغرب زمين و تأثيرپذيري از پيشرفت هاي عظيم علمي و صنعتي و تبليغات سرسام آور غربيان بود . حتي برخي صاحب نظران غربي معترفند كه : "در واقع قول به اينكه دين ، امري خصوصي و غير سياسي است و بايد هم چنين باشد ، و دولت (يا سياست) امري عمومي و دنيامدارانه است ، اساساً از تأثير سخت و سنگيني كه يك سنت ديني خاص بر انديشه و زندگي اجتماعي جديد غرب داشته نشأت يافته اند ."32

با وجود آموزش هاي دين ، ممكن است مسلمانان به هر دليل متمايل به حكومتي غير ديني شوند اما بر اين تصميم برهاني ديني نخواهند يافت . پس آن توافق نظر هيچگاه مؤيد جدايي دين از سياست نخواهد بود .

 

 

مآخذ

1- روح القوانين ، جلد2 ، صفحه822(منتسكيو ، ترجمه و نگارش : علي اكبر مهتدي ، چاپ نهم ، مؤسسه انتشارات اميركبير ، تهران ، 1370)

2- همان ، ص 763

3- انديشه سياسي در اسلام معاصر ، ص 21 و 20 (حميد عنايت ، ترجمه بهاالدين خرمشاهي ، چاپ سوم ، شركت سهامي انتشارات خوارزمي ، تهران ، تير ماه 1372)

4- آينده يك پندار ، ص 406(فرويد ،ترجمه ، مقدمه و تحشيه : هاشم رضي ، چاپ دوم ، انتشارات آسيا ، 1357)

5- فراسوي نيك و بد ، ص 105(فريدريش نيچه ، ترجمه داريوش آشوري ، چاپ اول ، شركت سهامي انتشارات خوارزمي ، تهران ، شهريور 1362)

6- فلسفه روشن انديشي ، ص 187 و 186 (ارنست كاسيرر ، ترجمه نجف دريابندري ، شركت يقسهامي انتشارات خوارمي ، تهران ، 1372)

7- شرح نهج البلاغه ، ج16 ، ص 15 و 14 (ابن ابي الحديد ، تحقيق محمد ابوالفضل ، ابراهيم ، الطبعه الثانيه ، بيروت ، دار احياء التراث اللعربي ، 1387)

8- ر . ك : الغارات ، ص 47 (ابن هلال ثقفي ، ترجمه عبدالمحمد آيتي ، چاپ اول ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ، پائيز 1371)

9- شرح نهج البلاغه ، ج 1 ، ص 202

10- شرح نهج البلاغه ، ج 2 ، ص 190 و 189

11- امام حسين عليه السلام و حماسه كربلا ، ص 70 (علامه سيدمحسن امين ، مترجم ناصر پاكپرور ، چاپ اول ، بنياد بعثت" ، تهران ، 1366)

12- ر . ك : قرآن مجيد ، سوره بقره ، آيه 128 ، 131 االي 133- آل عمران 19 ، 52 ، 67 ، 84 - مائده 111 - يوسف 101

13- قرآن مجيد - از جمله : حديد 25

14- ر . ك : دولت و حكومت در اسلام ، ص 126 (ان.كي.اس.لمبتون ، ترجمه و تحقق : سيدعباس صالحي ، محمدمهدي فقيهي ، چاپ اول ، مؤسسه چاپ و نشر عروج ، پائيز 1374)

15- تاريخ فلسفه در جهان اسلام - ص 206 (حناالفاخوري - خليل الجر ، ترجمه عبدالمحمد آيتي ، چاپ سوم ، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي ، 1367)

16- همان ، ص 235

17- دولت و حكومت در اسلام ، ص 161

18- كيمياي سعادت ، ج 1 ، ص 409 (امام محمد غزالي ، تصحيح احمد آرام ، چاپ هفتم ، كتابخانه مركزي ، 1355)

19- همان ، ص 410 و 411

20- همان ، ص 411

21- مرصاد العباد ، ص 411 (نجم رازي ، به اهتمام دكتر محمد رياحي ، چاپ پنجم ، شركت انتشارات علمي و فرهنگي ، 1373)

22- همان ، ص 414

23- ر.ك : سلوك الملوك ، ص 88 (فضل الله روزبهان خنجي اصفهاني ، به تصحيح و با مقدمه محمدعلي موحد ، چاپ اول ، شركت سهامي انتشارات خوارزمي ، تهران ، اسفند 1362)

24- ر.ك : تاريخ علم كلام در ايران و جهان اسلام ، ص 271 (دكتر علي اصغر حلبي ، چاپ اول ، انتشارات اساطير ، تهران ، 1373)

25- درّة التاج ، ص 158 (علامه قطب الدين شيرازي ، به اهتمام ماهدخت بانو همايي ، چاپ اول ،شركت انتشارات علمي و فرهنگي ، 1369)

26- دولت و حكومت در اسلام ، ص 250

27- شرائع الاسلام - الجزء الاول - ص 392 (المحقق الحلي ، تحقيق عبدالحسين محمد علي بقال ، الطبعه الاولي ، مؤسسه المعارف الاساميه ، 1415)

28- شرائع الاسلام ،الجزء الرابع ، ص 67

29- تبصره المتعلمين ، ج 1، ص 224 و 223 (علامه حلّي ، ترجمه و شارح علامه شيخ ابوالحسن شعراني ، چاپ دوم ، كتابفروشي اسلاميه ، 1369)

30- اللمعه الدمشقيه ، ص 75 (شهيد الاول ، الطبعه الخامس ، مؤسسه دارالفكر ، 1374)

31- همان ، ص 79

32- فرهنگ و دين ، ص 548 (ويراسته ميرچا الياده ، هيئت مترجمان ، طرح نو ، 1374)

تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد